- تابع شدن
- بنده و فرمانبردار گشتن
معنی تابع شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- تابع شدن ((~. شُ دَ))
- پیرو شدن، بنده و فرمانبردار گشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیف شدن
محقق شدن مبرهن شدن مدلل شدن درست گشتن
تجدید شدن تجدید یافتن، خرم گشتن شاد شدن، با رونق شدن با طراوت گشتن، جوان شدن جوان گشتن، بار دیگر پس از فراموشی بیاد آمدن بخاطر آمدن، حیات تازه یافتن زنده شدن، حادث شدن پدید گشتن
چیز آموخته را فراموش کردن
فاسد شدن ضایع گرداندن، پوسیدن گندیدن، ویران شدن، نابود گردیدن هلاک شدن، خشمگین شدن، پریشان شدن دل مشغول گردیدن
منتشر گشتن فاش گردیدن
منع کردن، جلوگیری کردن
تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
برنده شدن برندگی در رفتار، آور داشتن (آور یقین) قطع حاصل کردن یقین کردن
خرسند گشتن خرسند شدن به بهره خویش کم خواستن راضی شدن ببهره خود خردسند گشتن
باز داشتن جلوگیری کردن منع کردن: هیچ چیزکه مانع شود در رفتن راه نبود
نافع آمدن
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
باز داشتن پیش گرفتن مانع شدن جلوگیر شدن: (بارها گفتم بگویم نکته ای حال خویش چین ابروی توام هر بار وازع میشود) (کمال اسمعیل)
فرودآمدن نازل شدن، ناقص شدن، فروتنی کردن، هبوط کردن ستاره
Subordinate
Hinder, Impede, Obstruct
dificultar, impedir, obstruir
подчинять
unterordnen
utrudniać, przeszkadzać
підкоряти
препятствовать
podporządkowywać
перешкоджати
belemmeren
subordinar
behindern, blockieren