جدول جو
جدول جو

معنی تابع شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تابع شدن
بنده و فرمانبردار گشتن
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تابع شدن
((~. شُ دَ))
پیرو شدن، بنده و فرمانبردار گشتن
تصویری از تابع شدن
تصویر تابع شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباه شدن
تصویر تباه شدن
حیف شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
محقق شدن مبرهن شدن مدلل شدن درست گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تجدید شدن تجدید یافتن، خرم گشتن شاد شدن، با رونق شدن با طراوت گشتن، جوان شدن جوان گشتن، بار دیگر پس از فراموشی بیاد آمدن بخاطر آمدن، حیات تازه یافتن زنده شدن، حادث شدن پدید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک شدن
تصویر تارک شدن
چیز آموخته را فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد شدن ضایع گرداندن، پوسیدن گندیدن، ویران شدن، نابود گردیدن هلاک شدن، خشمگین شدن، پریشان شدن دل مشغول گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع شدن
تصویر شایع شدن
منتشر گشتن فاش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
منع کردن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایع شدن
تصویر ضایع شدن
تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن
فرهنگ فارسی عمید
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع شدن
تصویر طالع شدن
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
فرهنگ لغت هوشیار
برنده شدن برندگی در رفتار، آور داشتن (آور یقین) قطع حاصل کردن یقین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرسند گشتن خرسند شدن به بهره خویش کم خواستن راضی شدن ببهره خود خردسند گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن جلوگیری کردن منع کردن: هیچ چیزکه مانع شود در رفتن راه نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافع شدن
تصویر نافع شدن
نافع آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازع شدن
تصویر وازع شدن
باز داشتن پیش گرفتن مانع شدن جلوگیر شدن: (بارها گفتم بگویم نکته ای حال خویش چین ابروی توام هر بار وازع میشود) (کمال اسمعیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط شدن
تصویر هابط شدن
فرودآمدن نازل شدن، ناقص شدن، فروتنی کردن، هبوط کردن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثابت شدن
تصویر ثابت شدن
((~. شُ دَ))
محقق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابع کردن
تصویر تابع کردن
Subordinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
Hinder, Impede, Obstruct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
dificultar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
utrudniać, przeszkadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
препятствовать
دیکشنری فارسی به روسی